۱۴۰۱ تیر ۲۳, پنجشنبه

نقد وتحلیل جباریت

*نقد و تحلیل جباریت*

دودقیقه وقت بگذارید و بخوانید که چگونه ما خورده دیکتاتور های ترسو و ناآگاه،
 از آدمهای ترسو و ضعیف یک دیکتاتور وحشتناک میسازیم؟؟

 ✍ *مانس اشپربر Manès Sperber* 

اشپربر روانشناس سر شناس آلمانی در تحلیل روان‌شناختی شخصیت و رفتار جباران، نشان می‌دهد که *جباران به‌خودی‌خود جبار نمی‌شوند بلکه آنها محصول رفتار توده‌هایی هستند که خلق و خوی جباریت بخشی از وجود آنهاست.* 
برای آن که جباریت و دیکتاتوری برای همیشه از جامعه‌ای رخت بربندد باید روحیه جباریت توده‌ها از بین برود (چنانکه شاهد هستیم، غالب ایرانی‌ها رابطه خوبی با موجودات ضعیف‌تر از خودشان ندارند.
ببینید بچه‌هایمان خیلی راحت به سوی گربه‌ها و سگ‌ها سنگ می‌اندازند، سوارها به پیاده‌ها رحم نمی‌کنند، اکثر قریب به اتفاق در موضع شغلی خودشان *حکومت* می‌کنند‌:
 بقال حاکم است،
 نانوا حاکم است،
راننده تاکسی حاکم است،
مامور پلیس و قاضی و همه و همه در موضع شغلی خود می‌خواهند *حکومت کنند*. 
وقتی در خیابان دزد را می‌گیریم به جای آن که تحویل پلیس‌اش بدهیم اول به او کتک مفصلی می‌زنیم، پلیس‌مان وقتی خطاکاری را دستگیر می‌کند اول او را می‌زند و از این مثال‌ها الی ماشاء‌الله وجود دارد. این‌ها همه نشانه‌های *جباریت* نهفته‌ای است که در غالب ما وجود دارد).
اشپربر نشان می‌دهد که چگونه شخصیت روانی یک *جبار*  به تدریج و در طول زمان تحول می‌یابد و او را از یک زندگی معمولی محروم می‌کند به گونه‌ای که جبار به تدریج دچار سادیسم (دیگر آزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) می‌شود. در واقع از نظر اشپربر، *جباران* بیمارانی هستند که بیماری‌شان در هیاهوی توده‌ها، برای خودشان و برای دیگران مخفی می‌ماند و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده می‌شود.
اشپربر با دسته‌بندی انواع ترس نشان می‌دهد که جباران دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است.
اشپربر معتقد است اعتیاد به دشمن‌تراشی و ایده  *«دشمن‌انگاری هر کس که با ما نیست»* از سوی جباران محصول ترس عمیقی است که در وجود آنها نهفته است.
او از قول افلاطون می‌نویسد «هر کس می‌تواند شایسته صفت شجاع باشد، الا فرد جبار» و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان می‌دهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان می‌دهد که *جباریت* ویژگی است که جایگزین فقدان شجاعت می‌شود.
و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و …) نمود دارد.
اما وقتی آحاد توده‌های شخصیتاً جبار، در عالم واقع با یکی از جباران همراهی می‌کنند و او را حمایت می‌کنند، از او یک حاکم به تمام معنی دیکتاتور می‌سازند.
اشپربر نشان می‌دهد که چگونه ترس در طول زمان به نفرت تبدیل می‌شود و آنگاه توده‌ها برای ارضای حس نفرت‌شان از عده‌ای، جباری را یاری می‌کنند تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی می‌رسد که توده‌ها به علت نفرت از همین جبار، او را به کمک جبار دیگری به چوبه دار می‌سپارند.
او به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه جباران با ساده کردن مسائل پیچیده زندگی، راه حل های عامه‌پسند، اما غیر قابل اجرا  می‌دهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایده‌های خود نیستند چرا که آموخته‌اند وقتی راه‌حل‌شان به نتیجه نرسید به راحتی می‌توانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنان‌شان چقدر قدرتمند‌اند و نمی‌گذارند تا آنها به اهداف‌شان برسند!
اشپربر البته تحلیلش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمی‌کند اما برخی مثال‌هایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانه‌اش (استالین و هیتلر) می‌آورد.
*با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را حذف می‌کنیم و نام هر دیکتاتور دیگری را می‌گذاریم می‌بینیم چقدر تحلیل مناسب او هم است!*
گویا اشپربر  همین دیروز  این کتاب را  برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای امروز  دنیا نوشته است...! 

https://t.me/ghalamemoalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر