۱۳۹۵ فروردین ۳, سه‌شنبه

" شباهت معلم باخاک"


این کامنت در گروه اهالی فرهنگ در واتساپ رسیده است.
با سلام.شباهت عجیب معلم با خاک                                                                                                                                                                                                                              دنبال آدرسی می گشتم،جوانی از خانه بیرون آمد ودر حالی که به سمت ماشین گران قیمتش (حدود80میلیونی)می رفت گفت سلام آقای.....جواب دادم وتشکر کردم.پرسیدم شما؟گفت چند سال پیش معلم من بوده اید.از کسب وکارش پرسیدم .گفت نانوایی.خلاصه وقتی سوار به اصطلاح ماشینم شدم،به خانواده ام گفتم نگاه کنین من ،معلم این آقا بوده ام وحالا تفاوت را ببینید.چند روزی مکدر بودم،تا اینکه به محفلی در خانه اقوام دعوت شدیم.مهمانها یکی یکی می آمدند.ماشاءالله چقدر بزرگ شده اند.مثلا همین آقا محمد ،دانش آموز من بوده،اون بچه ها هم،بچه های خواهرش هستند،اوهم دانش آموزم بوده.ذهنم در گیرشده بود،دو پسر دایی،بچه های همسایه،فلان کاسب فلان مهندس،پلیس،پرستار و...همکار امروزم،حتی برادرم وجالبتر خانمم،همگی روزی سرکلاس من نشسته بودند.تو ذهنم مرور کردم صحنه ای که،خانمی توی خیابان در حالی که مرا به بچه اش نشان می داد،با اشتیاق به بچه اش چیز هایی می گفت.نشناختمش ولی از برق نگاه صادقانه اش فهمیدم که معلم گذشته اش را به بچه اش نشان می داد.نفس عمیقی کشیدم .بیاد اوردم که: به اسکندر گفتند چرا معلم را بیش از پدرت تعظیم می کنی؟ گفت: چون پدر مرا از عالم ملکوت به زمین آورد و معلم مرا از زمین به آسمان می برد . ونیزاین حکایت را که مردی از 600 کیلومتری به دیدن شهید رجائی آمد، گفتند کارش زیاد است و فرصت ندارد . ساعتها نشست تا اینکه آقای نخست وزیر از اتاق بیرون آمد . آن مرد دست رجایی را بوسید و گفت: این ادای دینی بود به معلمی که بسیار چیزها را به من آموخته بود و من این راه طولانی را فقط برای همین کار آمدم . هیجانی به من دست داد که دلم می خواست داد بزنم،معلم چقدر شبیه خاکی!!!!!!!اینک که بهار می آید،همه سبزه وشکوفه وگل می بینند،اما غافلند این همه آب ورنگ وجلوه،از خاک بی رنگ است که چه متواضعانه از شیره جانش همه را پرورید واینک ساکت وآرام وجودش را فرش زیر پای همگان ساخته.پس ای معلم؛ نمی توانم منتظر روز وماه معلم بمانم وهمانند دیگران روزت را از سر اکراه وتصنع تبریک بگویم.اینک که بهار از راه می رسد هم به زمین سخی ومهربان تبریک می گویم وهم تنها تورا سزاوار تبریک گفتن می دانم که بهار آفرینی اما ساکت وبی رنگ وجلوه.پرورش یافتگان تو شاخ وبال کشیده اند وتو درزیر این جلوه های رنگارنگ،آرام وخرسند،نظاره می کنی وخودت را ساری وجاری در همه آنها می بینی.معلم آمدن عید مبارک بادت.توسزاوار ترینی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر