۱۳۷- رویارویی با تناقض ها ی اخلاقی: بازگشت از سفری دوگانه
در تمام مدتی که هواپیما از سوریه به سمت ایران پرواز می کرد بی اختیار به مرور آنچه در این سفر دیده بودم پرداختم. مثلا در همان هتل با دو خانم ایرانی آشنا شدم که عروس و مادر شوهر بودند. یک روز عروس با ناراحتی به من گفت:« شوهرم تا کنون به زیارت نیامده است.»! او در پاسخ سوال من که پرسیدم پس چکار می کند.؟ گفت:« به جای زیارت به «کاباره» و «بار» می رود.»!!
بعد از این گفتگو کنجکاو شدم تا شوهر او را ببینم. یک روز ظهر که برای خوردن ناهار به سالن غذاخوری هتل رفتم، به طور اتفاقی آن خانم (عروس) را دیدم. او با دست مردی که کنارش نشسته بود را نشان داد و گفت:« معرفی می کنم، شوهرم آقای…». آن مرد علامت پینه در پیشانی و ریشی در صورت داشت، بعد من انگشتر عقیق بزرگی نیز در انگشت دستش دیدم. یعنی او یک «منافق» به تمام معنی بود.!! به یاد دارم که استاد الهی قمشه ای گفته بود:« شخصیت انسان ها را از روی کردارشان توصیف کنید تا هرگز فریب گفتارشان را نخورید!.»
با مرور این تصاویر در ذهنم و ماجرای آوردن لوازم دست دوم ماشین سواری توسط زائران ایرانی، به یاد دکتر علی شریعتی و سخنان او در کتاب « تشیع صفوی و تشیع علوی» افتادم. او تشیع علوی را تشیع مسئولیت می دانست و می گفت:« در تشیع صفوی همه ی مسئولیت ها تعطیل می شوند.» « در تشیع علوی آزادی، اما در تشیع صفوی بندگی است.» «در تشیع علوی یاری حسین مطرح است، ولی در تشیع صفوی گریه بر حسین.» «تشیع علوی تشیع شناخت است ولی تشیع صفوی تشیع جهل است.» «تشیع علوی تشیع وحدت است ولی تشیع صفوی تشیع تفرقه.» «تشیع علوی تشیع عدل در جهان، جامعه و زندگی است ولی در تشیع صفوی عدل در روز قیامت و مربوط به بعد از مرگ است.»
با توجه به مسائل پیش آمده و یاد آوری سخنان دکتر شریعتی، به این نتیجه رسیدم که حتما این افراد از «تشیع صفوی » یا بهتر بگویم از اخلاقی که حاکمیت ترویج می کند و می پسندد، پیروی می کنند و اعمالشان برای خودشان قابل توجیه است و بر وجدان خود سرپوش می گذارند.!!
هواپیما در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست و من پس از دریافت ساک مسافرتی به همراه همسرم که به استقبالم آمده بود فرودگاه را به قصد خانه ترک کردم در حالی که دیگران هنوز منتظر دریافت چمدان های لوازم یدکی ماشین سواری بودند.!!
پس از بازگشت از سفر زیارتی سوریه دیگر حضور در قسمت معاونت پرورشی حوزه ستادی وزارت آموزش و پرورش برایم قابل تحمل نبود و خصوصا دیگر دوست نداشتم با خانم «ش» در یک اتاق کار کنم. حس عجیبی در من به وجود آمده بود. گویی سفری درونی را نیز به همراه این سفر ظاهری تجربه کرده بودم. تجربه ای که لایه های مختلف از هویت، اعتقاد و ارزش ها را دوباره به چالش کشید. این رویارویی با تناقض های موجود در جامعه، مثل رویارویی با همان مردی که ظاهری مذهبی داشت اما رفتارش در تناقض با باورهایش بود، مرا به تفکر عمیق تر در مورد خود و دیگران واداشت.
حالا دیگر نمی توانستم نسبت به بسیاری از رفتارها و قضاوت های سطحی و ظاهربینانه بی تفاوت بمانم. شاید چیزی در درونم شکسته بود. دیواری از تصورات ساده انگارانه که سال ها مرا از واقعیت های تلخ پیرامونم دور نگه داشته بود.واقعیت تلخ تغییر رفتار برخی افراد از شهامت و فضیلت اخلاقی به ترس و تظاهر و تملق. نگران بودم که اگر فشارهای حاکمیت بر مردم ادامه یابد، موجب رشد و گسترش این شیوه اخلاقی در جامعه بشود و در آن صورت آسیب فراوانی به مردم و کشورمان وارد گردد.!
به این فکر می کردم که آیا می توانم از این پس با دیدی تازه تر, با صداقتی بیشتر و تعهدی عمیق تر نسبت به حقیقت، زندگی کنم.؟ آیا می توانم به خودم و دیگران نزدیک تر گردم بدون آن که اسیر ظواهر و شعارهای بی محتوا شوم.؟
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر