۱۴۰۴ تیر ۱۷, سه‌شنبه

انتقال زندانیان از اوین به زندان تهران بزرگ

۴صبح به سمت زندان تهران بزرگ حرکت کردیم.



🔥لحظه‌ی گذشتن از کنار در اصلی زندان که کاملاً از بین رفته بود، به دوست و هم‌بندی عزیزم رضا ولی‌زاده که حالا هم زنجیر هم شده بودیم، گفتم که فکر می‌کنم اوین به تاریخ پیوست و کرکسان برای تصرف این زمین ارزشمند و طلایی واقع در منطقه‌ی خوش‌آب‌وهوای شمال تهران به پرواز در آمده‌اند.

🔥🔥🔥زندانی که تاریخش سراسر شکنجه، تیرباران، اعدام و جنایت بوده است.

نماد بی‌همتای خشونت و سرکوب. زندان اوین به پایان خود رسید، اما شکنجه، بازداشت، اعدام و... در زندان‌های ایران به پایان نرسیده است، تنها محل آن در حال تغییر کردن است.

دوستان عزیزم، تصمیم‌گیران با قراردادن ما درموقعیت حمله‌‌ی هوایی، مرتکب جنایت جنگی شدند. وقتی کاروان اتوبوس‌های ما شبانه در بزرگراه‌ها و جاده‌ها در حال حرکت بودند، بیم آن داشتیم که هر لحظه به ظن جابجایی نیرو، به ده‌ها اتوبوس حامل زندانیان حمله شود.

🔥اتوبوس‌هایی که خودروهای نظامی و انتظامی آن‌ها را اسکورت می‌کردند.
ساعت سه بامداد است.

🔥صف طویل زندانیان با دست و پای بسته و وحشت‌زده با انبوهی از لوازم شخصی تشکیل شده است.
با هر حرکت هر کدام از ما، آه از نهاد آن دیگری بلند می‌شود. نظامیان مسلح از کنار ما عبور می‌کنند و با تحقیر، خشونت کلامی و تهدید از کنارمان رد می‌شوند، سپس برمی‌گردند. صف انبوه زندانیان که حالا اسیر هم شده‌اند، ما را یاد فیلم‌های آلمان نازی و اردوگاه‌های کار اجباری می‌اندازد.

🔥🔥🔥رفتاری که با ما شد در تاریخ نظیر نداشته است. زندانیانی که مورد حمله‌ی هوایی قرار گرفته، کشته، زخمی و یا روح‌شان آسیب دیده بود، به‌جای پناه داده شدن توسط حکومت کشورمان، مورد بدترین خشونت‌ها و آزار و اذیت و تحقیر قرار گرفته بودند و کرامت انسانی‌مان در حال لگدمال شدن بود.
ما به سوی آینده‌ای تیره و تار قدم برمی‌داشتیم، صدای زنجیرهایمان ناقوسی بود که روزهای سخت‌تری را نوید می‌داد.


🔥ما زندانی بودیم، زندانی بی‌گناه، زندانی بی‌عدالتی. در چشم بر هم زدنی جنگ‌زده شدیم، ما سپر انسانی شدیم.
سپس زندانبانان‌مان ما را به اسارت گرفتند.


حالا دیگر ما اسیر جنگی هم شده بودیم.
و ما در تمام این مدت قربانی بودیم، قربانی هوسرانی‌های حکومتی که تمام آرزوهای یک ملت را برباد داد، حکومتی که می‌گفت: «ما در سوریه می‌جنگیم تا مجبور نشویم در خاک خود بجنگیم.»
به جرئت می‌توانم بگویم هیچ حکومتی در تاریخ چنین جفایی نسبت به فرزندان کشورش نکرده است.


🔥🔥🔥آن‌ها مرز وحشی‌گری، سرکوب و خشونت عریان را جابجا کردند. زندانیانی که ساعاتی قبل، آسیب‌دیدگان را نجات می‌دادند، حالا خود، هدف حمله‌ی نظامیان و مقامات شده بودند. با نشانه گرفتن مغزشان با اسلحه.
ساعت ۲نیمه‌شب، مقابل بند۸ دستبندوپابند شدیم و ساعت ۸صبح بود که به زندان تهران بزرگ رسیدیم.
مسیری که یک ساعت و اندی طول می‌کشد، ۶ساعت به طول انجامید.


بیش از ۲۴ساعت بود که نخوابیده بودیم و ۹ساعت بود که حتی آب دراختیارمان نبود.

اکنون چند روزی است که وارد زندان جدید شده‌ایم. هنوز از شوک ناشی از بمباران و انتقال‌مان با آن شکل فجیع خارج نشده بودیم که جهنم زندان جدید چهره‌ زمخت خود را نشان داد.

خشونت و ارعاب جلوتر از ما به مقصد رسیده بود و آماده‌ی پذیرایی از مهمانان جدیدالورود بود..

این حجم از ازدحام جمعیت، نبود بهداشت وحشرات موذی، اجازه‌ لحظه‌ای آرامش و آسایش را از ما سلب کرده است.

آب زندان شور و بویی شبیه آب مرداب دارد، آب بسته‌بندی بسیار کمیاب است و شرایط را در روزهای داغ تابستان سخت‌تر کرده است.

سالن‌های بند درحال عصیان و انفجارند.
و هرلحظه با آغاز دوباره‌ جنگ، این زندان تهران بزرگ است که احتمالاً هدف حملات بعدی باشد و این بار نیز زندانیان سپر انسانی وتبلیغاتی خواهندبود وگوش مقامات همچنان ناشنواست.

درآخر مایلم ادای احترامی کنم به پزشک زن متخصص بیماریهای عفونی که هر دوشنبه سر ساعت در بندهای مختلف حضورمی‌یافت وزندانیان را معاینه می‌کرد.

۴بار به خاطر درگیری ریه‌ام بر اثر آنفلوانزا در زندان وقت گذاشت. درمانش به‌خوبی پیش می‌رفت که دود ناشی از انفجار بدترش کرد. شنیدم که او به یاد پدر درگذشته‌اش تصمیم گرفته بود یک روز درهفته زندانیان را رایگان معاینه و مداواکند.

ابتدا خبر آمد که او نیز در انفجار بهداری مرکزی به همراه گروهی از پرستاران و پزشکان و پرسنل بهداری کشته شده است.

اما بعداً گفتند که سخت زخمی شده و دوستانی که از نزدیک او را روی برانکارد دیده بودند، گفتند که اگر زنده بماند ممکن است دست و پایش را از دست بدهد.

✍رضا خندان
#مهساـامینی
#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی

https://t.me/ghalamemoalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر