۱۴۰۴ آذر ۱۴, جمعه

چه باید کرد ؟

چه باید کرد؟ از تنگنایِ این دورانِ پُر محن، می‌خواند سرنوشت، پیمانِ وحدتی را، بر اصلِ آزادیِ مطلق، عدالتِ خونین، بر قامتِ ایرانِ پاک؛ باید که جبهه‌ها، یکدل شوند و مُقتدر، فروگذارند، این بحث‌هایِ خُرد و بی‌فرجام را. چو رگ به ریشه، باید که متصل گردد، سفره به سِتَم، اقتصادِ خسته، به کالبدِ این ساختارِ مُرداب. تا درکِ این رازِ کهن، در سینهٔ مردم رسد: بی درهم شکستنِ دیوارِ جور، فردایِ نان و جان، بی‌فروغ است و در محاق. ای مدعیِ رهبری! بشنو نوایِ خونینِ خلق را، در کوچه‌هایِ خاکِ وطن؛ تو را رسالتِ سنگین است: از اوهامِ دور، بر واقعیتِ نانِ خالی فرود آی! اقتصاد، سِلاحِ روزِ ماست. شفافیت، عینِ شرافتِ توست. مگمار بر دوشِ خویش، هیبتِ کاریزمایِ پوشالی؛ باید که در برابرِ نقد، پاسخگو شوی، چونان یک سرباز در پیشگاهِ وطن. سنگرِ نبردِ راستین، سنگرِ صنفِ کارگر است، معلم و پرستار، بسترِ این رستاخیزند. حمایت کن، از این نیرویِ خلق‌آسا! مبارزه‌ی نان، همان جهادِ آزادی است. ای ملتِ به خواب رفته! سکوت، این آذرخشِ فقر را، بیش از همیشه، بر خانهٔ تو می‌کوبد. برخیز! که مشارکتِ جمعی، تنها صیانتِ روزیِ توست؛ از ترسِ انزوا، امروز، آزاد شو!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر