۱۴۰۳ خرداد ۸, سه‌شنبه

فراد مغز ها

۱۰۱ - فرار مغزها

۴ شهریور ۶۸ غلام کشاورز ترور شد. او متولد ۱۳۳۴، عضو اتحادیه مبارزان کمونیست و از قربانیان قتل های زنجیره ای ایران بود.  نام اصلی او بهمن جوادی بود که در روستای نارک، واقع در شهرستان گچساران از استان کهگیلویه به دنیا آمد. در سال ۵۴ دانشجوی رشته مهندسی کشاورزی کرج بود. در اردیبهشت ۵۷ توسط ساواک به دلیل سازماندهی اعتصاب دانشجویان دانشکده دستگیر شد. در پاییز ۵۷ در جریان آزادسازی زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. در زمستان ۵۸ همراه با فعالین چپ به گروه اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) پیوست. در جریان اتحاد این گروه با سازمان کومله انقلابی زحمت‌کشان کردستان ایران و تشکیل حزب کمونیست ایران به این حزب پیوست. در کنگره دوم حزب به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران انتخاب شد.
    در دوران فعالیت در خارج از ایران سردبیری نشریه« رسانه» ارگان تشکیلات خارج از کشور را بر عهده داشت.
     کشاورز در ۴ شهریور در حالی که قصد دیدار با مادر و برادرش را پس از ۸ سال داشت، در برابر چشمان مادر، برادر، همسر و دو فرزند خردسالش توسط یک موتورسوار مورد اصابت سه گلوله قرار گرفت و ساعتی بعد در بیمارستان مرکزی «لارناکای» قبرس بر اثر خونریزی زیاد و گلوله ای که به مغزش اصابت کرده بود، در گذشت.!!

من دیگر به اداره کل مراجعه نکردم. محمد گفت:« پیگیر می شوم ببینم می توانم کسی را پیدا کنم تا مجبور نشوی به مناطق دور دست بروی.»!!
روز ۸ شهریور ۶۸ برای تغییر روحیه خود و شادی بچه ها به پارک «لاله» رفتیم . بچه ها سرگرم بازی شدند و من در کناری نشستم و آنها را نگاه می کردم که کسی به من سلام کرد. سرم را به سمت صدا برگرداندم. مهوش بود. یکی از دو خواهری که همکار من در شهر اهواز بودند.! از دیدنش خیلی خوشحال شدم و سراغ پریوش را گرفتم .!
او گفت:« پریوش و همسرش مهاجرت نموده اند و من هم  ازدواج کرده ام و ساکن تهران هستم.»
        از او سراغ عصمت، همکار و دوست مشترکمان که زن برادرش شد، را گرفتم. او گفت آنها هم مهاجرت کرده اند.! برادرش مهندس پتروشیمی بود.
    پس از ساعتی با گرفتن آدرس و شماره تلفن همدیگر، از هم خدا حافظی کردیم. وقتی با بچه ها به خانه برگشتم همچنان در فکر صحبت های مهوش بودم. شام بچه ها را دادم و پس از خواباندن آنان، به دوستم خاتون که همچنان در اهواز بود تلفن کردم.

ماجرای دیدن مهوش را برایش تعریف کردم و او با دادن خبر مهاجرت فاطمه مرا غافلگیر کرد.!!
فاطمه همان دوست دوران دبیرستان من و خاتون بود که بعد از دبیرستان کارمند دانشگاه جندی شاپور اهواز شد. بعد  تحصیلاتش را تا دریافت لیسانس زبان فرانسه ادامه داد.  پس از ازدواج به خاطر  هواداری از سازمان مجاهدین، همراه شوهرش زندانی شدند در حالی که باردار بود و حتی فرزندش را در دوران زندان به دنیا آورد.!!

      بعد از آزادی از زندان چون خودش و همسرش از محل کارشان اخراج  شده بودند مدتی در خانه پدر و مادر شان ساکن شدند.  شوهرش با درست کردن کفش در آمد کمی به دست می آورد ولی سرانجام آنها هم مجبور به مهاجرت شدند و با سختی و مرارت بسیار خود را به آمریکا رساندند.!!

عمده ترین دلایل مهاجرت افراد از آن سالها تا کنون روشی بود که حکومت برای حکمرانی در پیش گرفته بود.  به این ترتیب که مناصب سیاسی به افراد غیر متخصص وابسته به حکومت داده می شد و به این ترتیب بودجه ی آن زیر مجموعه حیف و میل می شد.! عدم پاسخگویی مسئولان و افراد وابسته به حکومت، به مردم و دستگاه های نظارتی.
      استخدام افراد خاص. وجود هسته های گزینش جهت استخدام در ادارات نیز مردم عادی را وامی داشت تا تظاهر به دینداری و تبعیت از حکومت نمایند.!

     بی ثباتی اقتصادی و نبود آزادی های اجتماعی به ویژه در مورد زنان کشور،  باعث زشتی چهره ی جامعه شده و مقایسه کیفیت زندگی بهتر در خارج از کشور، مسئله ی مهاجرت را در  ذهن مردم جایگزین می کرد.!

مثلا همکارم تعریف می کرد:« حمله ی پاسداران کمیته به مجلس عروسی یکی از اعضای فامیلشان که در باغی در لواسان بوده، سبب شد که دو هفته بعد از این ماجرا، عروس و داماد که هر دو پزشک بودند از کشور مهاجرت کنند.»!!

     به مهاجرت متخصصان و نخبگان علمی ایران «فرار مغزها» گفته می شد. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ و به خصوص در جریان انقلاب فرهنگی و همراه با اسلامگرایی خمینی در راستای پاکسازی دانشگاه ها و ادارات و کلیه آزادیخواهان و دگر اندیشان و چپ گرایان این روند شروع شد و پس از جنگ ایران و عراق هم افزایش یافت.

    خمینی در مورد این مهاجرت می گفت:« می گویند مغزها فرار کردند!! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها!! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الا کسی از مملکت خودش فرار نمی کند به آمریکا!! از مملکت خودش فرار نمی کند به انگلستان»!!
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر