۱۴۰۳ آذر ۲۱, چهارشنبه

خاطرات خانم خاتم معلم ۱۴۳از زد و بندهای اداری تا صداقت دانش آموزان

۱۴۳ـ از زد و بندهای اداری تا صداقت دانش آموزان

از تیرماه ۶۷ که به تهران آمدیم تا سال ۷۰ هر چند وقت یک بار مبلغی را به «تعاونی مسکن » آموزش و پرورش اهواز می پرداختیم. همسرم محمد از سال ۶۱ تا ۶۷ عضو هیات مدیره این تعاونی بود. او و دو عضو دیگر از همان ابتدا گفته بودند که در درجه ی اول همه کار ساخت و ساز را به یک شرکت ساختمانی ندهند. دوم آن که وقتی کار ساختمان ها به قسمت « نازک کاری» رسید، آن ها را به اعضا تحویل بدهند تا هر کس به میل خود و به اندازه پولی که دارد امور داخلی خانه اش را تکمیل کند. این تعاونی بعد از حدود ۸ سال خانه ها را به همان شکلی که گفته شد به اعضا تحویل داد.

من که از آن خانه قوطی کبریتی با پله هایی که به طور دائم باید به آشپزخانه یا اتاق بالا رفت و آمد می کردم، خسته شده بودم،  تحویل گرفتن خانه تعاونی را یک گشایش در زندگی مان دانستم و پیشنهاد تعویض خانه را به محمد دادم. او نیز پذیرفت. خانه تعاونی را با همان وضعیت برای فروش گذاشتیم و کار فروش خانه خودمان را هم به بنگاه املاک سپردیم. پس از مدت کمی خانه تعاونی به قیمت یک میلیون و هشتصد هزار تومان به فروش رفت و خانه قوطی کبریتی را هم به قیمت دو میلیون تومان فروختیم و در قلهک یک واحد آپارتمان ۶۰ متری خریدیم. 

مسئله ی تعویض خانه در وسط سال تحصیلی ۷۱ـ۷۰ خوب نبود ولی چاره ای نداشتیم. بچه ها را در دبستان هدایت منطقه ۳ آموزش و پرورش ثبت نام کردم و چون خودم هنوز در دفتر مدارس غیر انتفاعی کار می کردم و عصر به خانه می رسیدم،  پسرها را در یک آموزشگاه زبان انگلیسی نیز ثبت نام کردم تا زمان کمتری در خانه باشند. آنها از دبستان به خانه می آمدند، ناهارشان را می خوردند. مقداری از تکالیف درسی شان را انجام می دادند و بعد به کلاس زبان می رفتند. پایان کلاس و آمدنشان به خانه با آمدن من همزمان می شد.

مهندس «ل» کسی بود که ساختمان و فضایی که موسسین برای مدرسه در نظر می گرفتند را بازدید می کرد و اگر شرایط مناسبی برای فضای آموزشی داشت آن را تایید می کرد. یک روز در وقت ناهار با حالتی ناراحت گفت:« امروز که به بازدید یک محل برای مدرسه رفته بودم، دیدم موسس طبقه هم کف  یک مجتمع مسکونی ی آپارتمانی  را به من نشان می دهد و بعد که من تداخل ساختمان مسکونی با مدرسه را خلاف دانستم به من پیشنهاد رشوه کرد.» او گفت:« من قبلا در شهرداری کار می کردم. اگر اهل رشوه بودم در همان شهرداری می ماندم.»!!. مهندس گفت:« وقتی به عنوان معلم به خارج از کشور اعزام شده بودم، بعد از یک سال از من خواستند تا اطلاعات و مسائل به قول خودشان« ضد انقلاب» همکاران یا ایرانیان آن کشور را به اطلاع شان برسانم. من قبول نکردم و با وجودی که باید دو سال در آن کشور می ماندم در پایان یک سال مرا به ایران برگرداندند.!

اردیبهشت ۷۱ تحصیل من در دانشگاه تمام شد و مدرک کارشناسی دبیری زبان و ادبیات فارسی را دریافت کردم.‌ از دیدن زد و بندهای اداری ناراحت بودم و در همین زمان در پی این بودم که دوباره به فضای مدرسه برگردم. بودن در کنار دانش آموزان صاف و صادق برایم دلپذیر تر بود
یک روز مسئول گزینش موسسین به اتاق کار من آمد و گفت:« همه ی کارکنان این جا تقاضای مدرسه ی غیر انتفاعی کردند جز شما، من خواستم بدانم چرا شما تقاضا ندادید.؟» من هم همان حرف هایی را که به آن آخوند نماینده ی مجلس گفته بودم را به مسئول گزینش که او هم آخوند بود گفتم.  
  او گفت:« عجب، من هم مجوز گرفته ام ولی دیگر به این فکر نکردم که این مدارس موجب ایجاد فاصله ی طبقاتی در جامعه خواهد شد و اگر همین امکاناتی که به موسسین مدارس غیر انتفاعی داده می شود صرف ساختن مدارس دولتی گردد اصل ۳۰ قانون اساسی هم اجرا می شود.!»
 او از طریق قانون معادل سازی، تحت عنوان نزدیکی حوزه و دانشگاه، که به نفع آخوندها و با هدف فرستادن آنها به ادارات دولتی، در مجلس تصویب شده بود، مدرک حوزوی خود را با مدارک دانشگاهی آموزش عالی منطبق کرده و مدرک فوق لیسانس گرفته بود.!!!

https://t.me/Khaterate_khanom_moalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر