۱۴۰۳ دی ۶, پنجشنبه

خاطرات حانم معلم ۱۴۵ ترور مخالفان

۱۴۵ـ ترور جانی مخالفان و ترور شخصیت مردم

۱۶ مرداد ۷۱ خبر ترور فریدون فرخزاد در اخبار رادیو و تلویزیون های فارسی زبان خارج از کشور پخش شد.! 

فریدون فرخزاد را سال ها در تلویزیون ایران  دیده بودم. او برادر فروغ فرخزاد شاعر معروف و نو پرداز بود. خودش هم مردی تحصیل کرده و هنرمند بود. او در آلمان فوق لیسانس علوم سیاسی گرفته و در مرحله ی تز دکترای علوم سیاسی به ایران برگشته  و در عرصه هنر فعالیت کرد. خوب به یاد دارم که من و دوستانم برای دیدن برنامه تلویزیونی او به نام « میخک نقره ای» اشتیاق زیادی داشتیم. 
فریدون فرخزاد در معرفی هنرمندان جوان مثل ستار، ابی، مرتضی، شهره و شهرام صولتی، لیلا فروهر، نوش آفرین و سلی و ترویج موسیقی ایرانی نقش مهمی ایفا کرد. اکثر اشعار او مضامینی عاشقانه و اجتماعی داشت. من به یاد دارم که وقتی آهنگ « ای شرقی غمگین»  را در تلویزیون می خواند، همراه با او می خواندم.! صدای گرم و اشعار لطیف او سبب شده بود که بسیاری از مردم او را دوست داشته باشند.
پس از انقلاب ۵۷ به دلیل محدودیت ها و فشار های وارده، مجبور به ترک ایران شد و در تبعید هم به فعالیت های هنری و سیاسی خود ادامه داد. او در این دوران کنسرت ها و برنامه هایی برای ایرانیان خارج از کشور برگزار کرد. فرخزاد به فعالیت هایی علیه جمهوری اسلامی پرداخت و در جریان قتل های زنجیره ای ایران در شهر «بن» آلمان ترور شد.!
از فریدون فرخزاد به عنوان « نامی ترین شومن ایران» و یکی از چهره‌های ماندگار موسیقی و فرهنگ ایران یاد می شود. قتل او سبب بهت و ناراحتی مردم و جامعه هنری شد. او هنرمندی منتقد و شجاع بود و با وجود گذشت سال ها از مرگ او هنوز مردم آهنگ ها و اشعار او را با خود زمزمه می کنند. 

آخرین کتاب شعر فرخزاد به نام « من از مردن خسته ام» در انتقاد از کشتن مخالفان توسط حکومت مذهبی جمهوری اسلامی ایران بود. 
خواهرش پوران فرخزاد گفته است که در سال های جنگ ایران و عراق فریدون سه بار به عراق سفر کرد و به نوجوانان اسیر ایرانی در عراق کمک کرده است. 

جسد فریدون فرخزاد در ۱۶ مرداد ۷۱ در آپارتمان مسکونی اش در شهر «بن» توسط پلیس آلمان کشف شد. او طبق تحقیق پلیس بین ۹ تا ۱۵ مرداد ۷۱ توسط ضربات چاقو به قتل رسیده بود.
اکبر گنجی در گزارشی در کتاب « عالیجناب سرخپوش، عالیجنابان خاکستری» قاتل را یک ایرانی می داند که پس از قتل به ایران بازگشته است.

در صبح یکی از روزهای اواخر مرداد ۷۱ وقتی خواستم از پله های ساختمان دفتر امور مدارس غیر انتفاعی بالا بروم، در کنار پله ها خانمی را دیدم که از کیف بزرگی که به دست داشت چادر مشکی تا شده ای را بیرون آورد و آن را به سر کرد. من به بالا رفتن از پله ادامه دادم و وارد اداره شدم. یکی از همکاران را در راهرو دیدم و با او سلام و علیک می کردم که همین خانم وارد اداره شد و بعد از سلام سراغ اتاق «مسئول گزینش موسسین مدارس غیر انتفاعی» را گرفت. من اتاق او را به این خانم نشان دادم. 


 صحنه سر کردن چادر توسط این خانم در کنار پله های ورودی و رفتن او نزد آخوند مسئول گزینش، تظاهر و دورویی این خانم را ثابت می کرد. از این که شرایطی در جامعه به وجود آورده اند که افراد مجبور به تظاهر و دوروی یا به عبارتی ترور شخصیت شوند خیلی برایم ناراحت کننده بود. چند روز بعد مسئله ای بدتر و ناراحت کننده تر اتفاق افتاد. من در پیاده روی نزدیک اداره یعنی میدان بهارستان به سمت ساختمان اداره می آمدم. خانمی با چادر مشکی از مقابل من می آمد. ناگهان این خانم چادر خود را باز کرد و من با حیرت او را در لباس زیر دیدم.!! در همین لحظه مردی از کنار من عبور کرد.!! یعنی آن خانم خود را به آن مرد نشان داده بود.!! احساس کردم به جای خون گرم، آب یخ در رگهایم جریان یافته به زحمت خود را به یک صندلی کهنه که جلوی یک مغازه بود رساندم و نشستم. نتیجه ی سیاست « تعدیل اقتصادی» رفسنجانی افزایش تورم، بیکاری، فقر  و دیدن چنین مناظری در جامعه بود.!!!

https://t.me/Khaterate_khanom_moalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر