۱۴۰۳ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

خاطرات معلم شماره ۱۵۳ پیمان اسلو معلم تازه وارد و ۱۳ مردودی در هر کلاس

۱۵۳ـ پیمان اسلو، معلم تازه وارد و ۱۳ مردودی در هر کلاس درس 

در ۲۳ شهریور ۷۲ پیمان اسلو که توافق صلح بین سازمان آزادیبخش فلسطین و اسرائیل بود، با میانجیگری نروژ و امریکا در شهر واشینگتن با حضور یاسرعرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین، اسحاق رابین نخست وزیر وقت اسرائیل و بیل کلینتون رئیس جمهور امریکا امضا شد. 
بسیاری از مردم ابراز خوشحالی نمودند ولی در ۲۷ شهریور خامنه ای در سخنرانی خود این توافق را سازش سازمان آزادیبخش فلسطین با اسرائیل دانست و آن را محکوم کرد‌ و طبق معمول پس از این سخنرانی، در روز بعد مجلس و وزارت خارجه نیز از این توافقنامه انتقاد کردند.!!
حتی خامنه‌ای که هنوز از بابت امضای توافق یاسر عرفات با اسرائیل ناراحت بود، آن را در دیداری که با مسئولان وزارت خارجه داشت نشان داد و «عدم رابطه و مذاکره با امریکا را سیاست قطعی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد» و گفت:« بدون امریکا می توان پیشرفت کرد.»!!

در اواخر شهریور فیلم سینمایی « کرخه تا راین» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا را دیدم. کشور آلمان در طی ۸ سال جنگی که خمینی به ملت ایران تحمیل کرد، مواد جنگی شیمیایی به صدام حسین رئیس جمهور عراق می داد و بعد از پایان جنگ برای این که نتیجه آن مواد شیمیایی را بر روی رزمندگان ما ببیند و تحقیقات خود را تکمیل کند، به اسم کمک های بشر دوستانه از دولت خواسته بود تعدادی از افراد شیمیایی را برای معالجه به آلمان بفرستد. این فیلم در مورد یکی از همین رزمندگان شیمیایی بود که به آلمان اعزام شد.


در سال تحصیلی ۷۳-۷۲ امتحانات دانش آموزان هر سه ماه یک بار، یا به اصطلاح آن زمان، در سه ثلث انجام می شد. من با پرسش شفاهی و کتبی که در مهرماه در سه کلاس اول انسانی انجام دادم متوجه وضعیت علمی دانش آموزان هر کلاس شدم. تعداد دانش آموزان ضعیف، بیش از یک سوم کل کلاس بود. هر کلاس ۴۳ دانش آموز داشت. جهت اطمینان از وضعیت علمی دانش آموزان به دفتردار دبیرستان مراجعه کردم و از او خواستم تا معدل سال قبل دانش آموزان این سه کلاس را به من نشان دهد. 

با دیدن معدل سال قبل دانش آموزان متوجه شدم نتیجه ای که من در طی یک ماه اول سال تحصیلی به دست آوردم درست است و متاسفانه در هر کلاس ۱۳ نفر از مردودی های سال قبل وجود دارد.!! آن زمان اکثر همکاران از تدریس درکلاس های رشته علوم انسانی خودداری می کردند. آن ها بازیگوش بودن و تنبلی این دانش آموزان را از دلایل نپذیرفتن تدریس به آنان عنوان می کردند. در چنین شرایطی مدیر دبیرستان سه کلاس اول انسانی با ۱۳ مردودی در هر کلاس را به دبیر« تازه وارد» به این دبیرستان، یعنی من، سپرده بود.!!

من متوجه شده بودم که برخی دانش آموزان شیطنت می کنند یا به درس توجهی ندارند. یک روز که پشت میز نشسته بودم و شعری از کتاب  فارسی را درس می دادم، یک لنگه کفش از زیر ردیف نیمکت های دانش آموزانی که رو به روی میز من بودند به زیر پای من رسید.! من بدون این که درس دادن را متوقف کنم، زیر چشمی به دانش آموزان ردیف روبرو نگاهی انداختم. دانش آموزی در نیمکت سوم لبخندی به لب داشت و دستش را جلوی دهانش گرفت. معلوم بود که دارد جلوی خنده اش را می گیرد.!!

درس تمام شد و همزمان زنگ آخر و پایان کار دبیرستان هم به صدا در آمد. من خم شدم و لنگه کفش را برداشتم و با گفتن خدا حافظ، از کلاس خارج شدم. بیرون کلاس بین جمعیت دانش آموزان که از کلاس ها خارج شده بودند قرار گرفتم ولی نگاهم به درب کلاس خودم بود. دیدم همان دانش آموز نیمکت سوم دستانش را روی شانه های دو همکلاسی اش قرار داده و با یک پا همراه آنان از کلاس خارج شد. پس از چند قدم نزد او رفتم و کفش را جلوی پایش گذاشتم.

او از همان  دانش آموزان مردودی بود که درس برایشان تکراری بود و علاقه زیادی از خود نشان نمی دادند.!!  این موضوع فکر مرا به خود مشغول کرده بود و به دنبال راه حلی منطقی بودم تا هم دانش آموزان مردودی به درس علاقه‌مند شوند و هم دانش آموزان تازه وارد به کلاس اول انسانی، درس ها را خوب و مفید بیابند.


https://t.me/Khaterate_khanom_moalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر