۱۴۰۳ اسفند ۱۷, جمعه

پیام خانم ملکی همسر محمد نوری زاد

پیام  خانم ملکی همسر محمد نوری‌زاد
موضوع : ملاقات با نوری زاد
🖍🖍🖍🖍🖍🖍


📍
به نام خدای آزادی

چهارشنبه های ملاقات
"از این بن بست بگریزید"

روی صحنه:
صبح ساعت ۹/۳۰ امروز بالا بودم. ملاقات بعد از یکماه باید حضوری می‌بود؛ ولی کابینی مصوب کردند!
سالن ملاقات شلوغ بود و همه منتظر دیدار عزیزانشان.
نیم ساعتی گذشت، خبری نشد، خیلی‌ها اعتراض کردند؛ ده دقیقه بعد زندانیان یکی یکی آمدند؛ از آقای نوری‌زاد خبری نشد. از میان شیشه‌ کابین های انتهایی راهرو اول می‌شد ورود و خروج عزیزانمان را تماشا کرد. مدتی چشم دوختم به آن فاصله میان شیشه ها، ندیدم کسی را که باید میدیدم.
به مسئول سالن که جوان مودبی ست گفتم: بپرسید؛ آقای نوری‌زاد برای ملاقات می‌آیند یا نه؟ پرسید، گفتند: بله...
مدتی باز صبر کردم؛ پله‌ها را پایین رفتم؛ از آقای حق جو پرسیدم؛ چرا آقای نوری‌زاد نیامدند؟ گفت: شما سری دوم هستید. اشتباهی بالا رفتید. صبر کنید سری دوم. دوباره ۴۰ تا پله را بالا رفتم؛ با دخترم منتظر ماندیم. همه آمدند؛ باز از آقای نوری‌زاد خبری نشد! دوباره به مسئول سالن گفتم: بپرسید چرا نیامدند؟ پرسید. گفتند: منتظر گرفتن تابلوست.
ساعت ۱۱/۱۰ دقیقه شد؛ پایین رفتم. برآشفته به آقای حق جو گفتم: چرا نیامدند؟ اشاره کرد به آقای توسلی معاون زندان که روی صندلی نشسته بود؛ آقای توسلی تماس گرفتند؛ گفتند: تابلویشان را بگیرند؛ سری بعد می‌آیند. دوباره ۴۰ تا پله را بالا رفتم، ولی دیگر حالم بد شده بود و نفسم تنگ.
ساعت از ۱۲ گذشته بود. سری سوم آمدند. با تاخیر بالاخره آقای نوری‌زاد را دیدیم؛ حالش دست کمی از حال من نداشت.

پشت صحنه:
محمد چرا اینقدر دیر کردی؟ از ساعت ۹/۳۰ به انتظاریم.
گفت: تابلویی را که شنبه به حفاظت داده بودم برای بررسی، هنوز برنگردانده بودند.
صبح، سری اول آماده بودم بیایم که متوجه شدم تابلو را نمیدهند؛ گفتم: تا تابلو را نگیرم ملاقات نمی‌روم. کلی کلنجار رفتیم. تابلو را نیاوردند.
دست به قلم بردم و نوشتم: من محمد نوری‌زاد از این لحظه اعتصاب خشک می‌کنم. داروهایم را گذاشتم به همراه برگه اعتصاب، نداده، تابلو آمد.
خطاطی های بانوان و دختران فامیل و آشنایان را هم که از یکماه پیش باید بدست شما می رساندند؛ همانطور در اختیارشان بود.
گفته بودند باید بررسی کنیم؛ بررسی کردند.
گفتند: شما برای خانم "نرگس محمدی" و "خانم ستوده" نوشته بودی، گفتم: خب. آنها را بردارید بقیه را بدهید.
گفتند: برای مهسا نوشتی. گفتم: بردارید. برای دختران آقای آقاسی (وکیل) خطاطی کرده بودم تا در سفر پیش رو به آنها تقدیم کند، آن‌ها را هم ندادند. چند برگه باقیمانده را دادند.
شما امروز خطاطی ها و تابلو و بخشهایی از رمان را دریافت می کنید تا نگرفتید از اینجا نمی روید.
این ها که گفتم (پشت و روی صحنه) جز مردم آزاری چیزی بود؟؟؟

آقای نوری زاد به شدت تحت فشار هستند؛ باید برای عمل آب مروارید به بیمارستان اعزام شوند. چشمانشان بشدت ضعیف شده.
در کارگاه را به رویشان بسته اند. بیش از دو ماه است که تماسهای تلفنی ایشان قطع است و مهمتر از همه هنوز با وجود خطر جانی همچنان در بند ۸ زندانی اند.
این ها فقط به خاطر اینست که ایشان نبینند! و نگویند!!

شما مسئولین زندان و همه کسانیکه حق گویان را به بند کشیده اید؛ بدانید که:
با این بگیر و ببندها و آزارهای گوناگون، فقط روز به روز زندان های شما پر خواهد شد از آزاد زنان و آزادمردان بیشماری که تن به ذلت نمی‌دهند.
خودتان که می بینید.
از این بن بست بگریزید.

فاطمه ملکی
۱۵ ۱سفند ۱۴۰۳
کانال ارتباطی «هفته نامه قلم معلم»‌ در شبکه اجتماعی تلگرام، به مدیریت و صاحب امتیازی محمّد خاکساری

+989121090293

@MKhaksari902

https://khaksari.org/teachers_pen/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر