۱۱۶-همزمانی فوتبال و زلزله
در ۱۲ خرداد ۶۹ نتیجه ی امتحانات کلاس دوم پسرم را از دبستان گرفتم. او با معدل ۲۰ قبول شده بود. به او قول داده بودم که هرچه خودش دوست دارد به عنوان جایزه برایش بخرم.
وقتی او شاهد خرید یک دستگاه تایپ دستی دست دوم از خیابان مازندران( مرکز فروش وسایل دست دوم) بود، دلیل خرید آن را از من پرسید. (قبلا این دستگاه را کرایه می کردم.) من به او گفتم:« برای تایپ برنامه های رادیو تلویزیون می خرم.» او در همان عالم کودکی گفت:« یعنی این هم یک کار دیگر است که انجام می دهید.؟» گفتم:« بله» و او باز چند سوال دیگر پرسید:« چرا این کار را انجام می دهی؟ مگر شما به اداره نمی روی؟ پس چرا دوباره در خانه هم برای رادیو تلویزیون کار می کنی؟»
من مجبور شدم به او بگویم:« برای پس دادن قرضی است که برای خرید خانه از دوستان و فامیل و بانک گرفته ایم.» پسرم با دیدن و شنیدن این مسئله با بزرگمنشی تمام، تنها از من خواست تا به عنوان جایزه او را در تابستان به پارک ببرم تا او آنجا دوچرخه سواری کند.!!
شروع این مسئله هم موکول شد به بعد از پایان امتحانات دانشگاه من.!! در ایستگاه اتوبوس میدان عشرت آباد که مبدأ و شروع حرکت اتوبوس شرکت واحد بود از آقای راننده اجازه می گرفتم تا دوچرخه ی پسرانم را هم وارد اتوبوس کنم و به پارک لاله ببرم. خوشبختانه با روحیه ی جوانمردانه ای که در رانندگان اتوبوس بود، این اجازه داده می شد.
مدتی بود که اتوبوس ها را از وسط با بستن یک بند به دو صندلی که به موازات هم بودند، به زنانه و مردانه تقسیم کرده بودند.!! مرد ها از درب جلو سوار می شدند و خانم ها از درب عقب.!! در رژیم سابق و زمانی که دانش آموز بودم بارها شاهد بودم که به محض ورود یک خانم به اتوبوس مردانی از جای خود بلند می شدند و جای خود را به آن خانم تعارف می کردند اما حالا زنان باردار یا بچه دار در قسمت خانم ها سر پا می ایستادند چون خانم های باردار و بچه دار دیگری در صندلی ها نشسته بودند.!!
بچه ها در پارک ابتدا خوب دوچرخه سواری می کردند و بعد دوچرخه ها را نزد من در کنار قسمت بازی بچه ها می گذاشتند و به بازی با تاب و سرسره مشغول می شدند.!!
پسرهایم روزهای جمعه برای دیدن یک سریال کارتونی به نام « جیمبو» از خود ذوق و شوق زیادی نشان می دادند. این سریال از نوروز ۶۹ شروع شده بود. «جیمبو» یک هواپیمای کوچک و چاق بود. معمولا بچه ها با همان لحنی که مرد داخل برج مراقبت نام « جیمبو» را صدا می زد، با او هم صدایی می کردند و می خندیدند.!
جام جهانی فوتبال از تقریباً دو هفته قبل در کشور ایتالیا شروع شده بود. محمد بازی ها را از طریق تلویزیون سیاه و سفید ما نگاه می کرد. هیجاناتی که از خود نشان می داد روی پسرها هم تاثیر می گذاشت و آنان هم مثل پدرشان با گل زدن تیم مورد علاقه پدرشان خوشحال می شدند و ابراز احساسات می کردند.!
روز چهارشنبه ۳۰خرداد ۶۹ قرار بود حدود نیمه شب، تیم فوتبال کشور برزیل با تیم فوتبال اسکاتلند مسابقه بدهند. پسرها ظهر خوابیده بودند تا شب بیدار بمانند و مسابقه را نگاه کنند. محمد می گفت:« برزیل تا به حال دو بار در بازیهای ابتدایی برده و این بازی حساس است.» بازی با تاخیر قرار بود از تلویزیون پخش شود. مفسر ورزشی تلویزیون می گفت:« در حال حاضر ۶۰ هزار نفر در ورزشگاه « دل آلپی» شهر تورین ایتالیا حضور دارند.!
بازی شروع شد اما هنوز تا پایان خود خیلی فاصله داشت که زمین لرزید.!! خانه ی کوچک ما تکان خورد.!! هم زمان صدای غرشی هم شنیدیم. همگی هراسان به خیابان دویدیم. چون فکر کردیم زلزله می آید. بعضی از همسایه ها هم از خانه بیرون آمدند اما چراغ بعضی از خانه ها خاموش بود. دیگر لرزش و صدایی نبود. همسایه ها دلیل لرزش و غرش را از هم می پرسیدند اما کسی پاسخی نداشت. بعد از حدود ده دقیقه به خانه بر گشتیم.
برزیل با گل « مولر» در دقیقه ۸۱ برنده شد و به مرحله ی بالاتر صعود کرد. صبح از اخبار رادیو شنیدیم که ساعت ۳۰ دقیقه و ۱۳ ثانیه بامداد پنجشنبه ۳۱ خرداد در استان گیلان زلزله ی وحشتناکی رخ داده است.!! بزرگی این زلزله را ۷/۳ تا ۷/۷ در مقیاس ریشتر بیان کردند.!!
در این زلزله که در ناحیه رودبار، طارم، منجیل و لوشان در بخش باختری البرز اتفاق افتاد، سبب کشتار نزدیک به ۳۷ هزار نفر، مجروح شدن ۶۰ هزار نفر و بی خانمانی بیش از پانصد هزار نفر شد!!
بعدا شنیدیم برخی از مردم و جوانان استان گیلان که در زمان وقوع زلرله مشغول دیدن مسابقه ی فوتبال جام جهانی ایتالیا بودند، جان سالم به در برده اند. بعد من از محمد شنیدم که « یورگن کلینزمن» ستاره تیم ملی آلمان از اولین کسانی بوده که به مردم ایران تسلیت گفته و حتی کمک هایی را برای زلزله زدگان ارسال کرده است.
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر