۱۱۷ - حاکمیت، جامعه را از هنرمندان مستقل محروم می کرد
امتحانات من در دانشگاه با موفقیت پایان یافت. در این ترم افتخار دانشجویی نزد استادانی چون جناب جلال الدین کزازی و دکتر سجادی و جناب ماحوزی را داشتم.
از خصوصیت بارز استاد کزازی، فارسی حرف زدن او بود.! او به جای کلمات رایج عربی در زبان فارسی، از واژ های فارسی بهره می برد.
۱۵ تیر ۶۹ مجید محسنی کارگردان، نویسنده و بازیگر در سن ۶۷ سالگی درگذشت. او کار هنرپیشگی را از سال ۱۳۱۵ شروع کرد و در سال ۱۳۲۶ با بازی در یک فیلم تبلیغاتی وارد دنیای سینما شد و در سال ۱۳۳۰ به طور حرفه ای کار سینما را با فیلم خواب های طلایی شروع کرد. او از بهترین هنرمندان رادیو بود. وی با همکاری جمعی از هنرمندان استودیو دوبلاژ مهرگان فیلم را تاسیس کرد که تا سال ۶۰ فعال بود. نمایش « خداحافظ » در سال ۶۸ آخرین کار او بود.
طبق قولی که در مورد جایزه موفقیت در امتحانات، به پسر بزرگم داده بودم او و پسر کوچکم را به پارک می بردم. یک روز که از پارک خیام برمی گشتیم در میدان امام حسین بچه ها با دیدن تابلوی بزرگ سینما که فیلم « پاتال و آرزوهای کوچک» را نمایش می داد، با کنجکاوی به تماشای عکس هایی ازصحنه های فیلم پرداختند و بعد گفتند:« می شود این فیلم را ببینیم؟»
من نتوانستم به نگاه ملتمسانه ی آنها پاسخ منفی بدهم ولی گفتم:«اول به خانه برویم و دوچرخه ها را در خانه بگذاریم و برای سانس بعد این فیلم برگردیم.» بچه ها قبول کردند. در خانه دو لقمه از «سالاد اولویه» ناهار ظهر، برای بچه ها پیچیدم تا مجبور نشوم در سینما برایشان ساندویج بخرم. یک کاغذ یادداشت هم برای محمد روی تلویزیون قرار دادم تا اگر برگشت بداند که ما کجا هستیم .دو بطری کوچک آب هم برایشان برداشتم و روانه سینما شدیم.
فیلم «پاتال و آرزوهای کوچک» به کارگردانی مسعود کرامتی بود. فیلم در مورد پسری به نام وحید بود که مادرش برایش یک کره جغرافیایی خرید و موجودی به نام « پاتال» از آن بیرون آمد که آرزوهای وحید و دوستانش را برآورده می کرد. مثلاً جای بچه ها را با پدر و مادرشان عوض کرد اما پس از مدتی بچه ها از او خواستند که دوباره مثل سابق همه چیز سر جای خودش قرار گیرد. بعد حتی وحید از « پاتال» خواست تا خود را غیب کند.
وقتی به خانه برگشتیم بچهها در مورد فیلم و شخصیت های آن با هیجان برای پدرشان که پیش از ما به خانه آمده بود صحبت می کردند.!!
در طول سال تحصیلی چون روزهای پنجشنبه و جمعه به دانشگاه می رفتم، نمی توانستم برنامه «صبح جمعه با شما» را از رادیو بشنوم اما در تعطیلات تابستان از شنوندگان دائم آن بودم. منوچهر نوذری با ایفای نقش های متفاوت مثل « آقای ملون » و «آقای دست و دلباز » در این برنامه، سبب خنده و شادی بسیار در شنوندگان می شد.
متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب تنگ نظری هایی بر جامعه حاکم شده بود به طوری که تا ده سال به هنرمندانی چون « منوچهر نوذری» و دیگران اجازه کار ندادند اما از سال ۶۷ به بعد کم کم به کار گرفته شدند. هنرمندانی مانند منوچهر والی زاده، حسین عرفانی، کنعان کیانی، شهلا ناظریان و... با حضورشان در رادیو رونق بسیار به برنامه های «صبح جمعه با شما» دادند. این افراد دوبلورهای ماهری هم بودند و سالها صدای خوب آنان را از دهان هنرپیشه های خارجی و ایرانی در پرده سینما شنیده بودیم.
۲۴ تیرماه ۶۹ در هشتمین اجلاسیه سالیانه خبرگان رهبری چند مصوبه تصویب شد: ۱- تغییر محل اجلاسیه از قم به تهران و در حسینیه خمینی. ۲- تشخیص صلاحیت کاندیداها از سه مجتهد و استاد درس خارج در حوزه های علمیه، به فقهای شورای نگهبان واگذار شد. در نهایت، شورای نگهبان مرجعیت رسیدگی به صلاحیت داوطلبان شد.
این تغییرات در نهاد های موازی، مثل همیشه از طرف رفسنجانی اعمال می شد. او از سال ۶۸ تا مرگش ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده داشت و از ابتدای تاسیس مجلس خبرگان رهبری در سال ۶۱ تا ۸۵ نایب رئیس اول این مجلس بود و بعد رئیس آن شد.!!
۲۶ تیر ۶۹ خبر خودکشی و در گذشت کاظم تینا تهرانی نویسنده و منتقد را شنیدم.!! او از نویسندگان معروف مجله « خروس جنگی» در دهه ۱۳۳۰ بود و با نام ک.تینا مطالبش را امضا می کرد. داستان هایش، شعرهای منثور عارفانه ای است که منتقدان به تاثیر آنها بر شعر سهراب سپهری اشاره کرده اند. در آخرین کتاب سهراب سپهری شعری با عنوان « سمت خیال دوست» به ک. تینا تقدیم شده است.
متأسفانه آخوندهای حاکم مخالف هنر و هنرمندانی بودند که وابسته به نگاه حاکمیت نبودند. اینان چون از بیان آنچه که به میل آنان نبود می ترسیدند هنرمندان مستقل را خانه نشین و یا وادار به مهاجرت نمودند.!!
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر