۱۳۳- وقتی شگفتی در قرعه کشی رقم خورد
شنبه ۴ آبان ۷۰ مسئول دبیرخانه با خوشحالی به اتاق کار ما آمد و در حالی که یک نامه اداری در دست داشت گفت:« حدس بزنید که محتوای این نامه چیست؟» من شنیده بودم که به کارکنان دولت سهمیه های زیارتی می دهند. همین مسئله را بیان کردم. مسئول دبیرخانه با خوشحالی گفت:« آفرین درست است اما به کجا؟.» این را دیگر نمی دانستم. بعد گفت:« سهمیه زیارت حضرت زینب است. امروز بعد از نماز ظهر و عصر قرار است قرعه کشی انجام شود چون تعداد سهمیه ای که به ما دادند کمتر از تعداد کارکنان معاونت پرورشی است.»
ظهر وقتی پسرانم را از دبستان به اداره آوردم زود غذایشان را دادم و گفتم:« در اتاق بمانید و تکالیفتان را بنویسید.!» خودم برای شرکت در نماز و حضور در قرعه کشی به نماز خانه رفتم. چندین دقیقه از پایان نماز گذشت ولی خبری از قرعه کشی نشد، بعد با تعجب دیدم که پسر بزرگم همراه با مسئول دبیرخانه در قسمت مردان حضور یافت.!!
مسئول دبیرخانه اعلام کرد حاج آقا… (امام جماعت )گفتند:« چون این سهمیه مربوط به یک سفر زیارتی - معنوی است بهتره که یک بچه قرعه کشی کند و اسامی را از گلدان بیرون آورد بهمین خاطر طبق گفته ی حاج آقا از پسر خواهر… خواستم بیاید و نام افراد را از گلدان بیرون بیاورد.» او در ادامه گفت:« نام هر یک از کارکنان را روی یک تکه کاغذ نوشته و در گلدان انداختیم. حالا با فرستادن یک صلوات بلند مراسم قرعه کشی را آغاز می کنیم.»!!
همه صلوات فرستادند و بعد سکوت همراه با حس کنجکاوی فضای نمازخانه را در بر گرفت.
مسئول دبیرخانه گلدان سفالی را جلوی پسرم گرفت و به او گفت:« بسم الله بگو و یک تکه از کاغذهای داخل گلدان را بیرون بیاور.! پسرم بسم الله گفت و دست در گلدان کرد و یک تکه از آن کاغذ ها را بیرون آورد. مسئول دبیرخانه کاغذ را از پسرم گرفت و تای کاغذ را باز کرد و با صدای بلند نام مرا خواند. او و همه ی حاضرین از این که پسر بچه، نام مادرش را بیرون آورده اظهار شگفتی کردند و باز با صدای بلند صلوات فرستادند.!!
مسئول دبیرخانه قبلا یک تابلوی سفید که به یک سه پایه وصل بود را به نماز خانه آورده بود تا نام افراد برنده را روی آن بنویسد. به این ترتیب نام من به عنوان اولین برنده سهمیه زیارتی حضرت زینب در سوریه، روی تابلوی سفید با یک ماژیک سیاه رنگ نوشته شد.!
نام خانم «ش» همکار هم اتاقی من و چند نفر دیگر از واحدهای مختلف نامشان از گلدان بیرون آورده شد. اداره زمانی را تعیین کرد تا افراد انتخاب شده پاسپورت خود را تهیه و به اداره ارائه کنند تا سایر امور از طریق اداره پیگیری شود. من تا آن زمان پاسپورت نداشتم و مراحل دریافت آن را با مراجعه به اداره گذرنامه طی کردم.
در ماه مهر و آبان ۷۰ مراحل خواستگاری و قرار و مدار مراسم ازدواج خواهر کوچکم طی شد و قرار گذاشتند تا روز پنجشنبه ۲۳ آبان مراسم عقد و عروسی برگزار شود.
من برای پسرانم از خیابان بهار دو دست کت و شلوار خریدم اما برای خودم پارچه خریدم و بلوز و دامن دوختم. در جشن عروسی افراد فامیل همدیگر را می دیدند و ابراز شادی می کردند.
۱۸ آذر ۷۰ « خاویار پرز دکوئیار» دبیرکل سازمان ملل متحد پس از تحقیقی سه ساله رسما به شورای امنیت اعلام کرد که عراق آغاز کننده یا حمله کننده جنگ با ایران است و بر اساس قوانین بینالمللی متجاوز است.
« دکو ئیار » این گزارش را بر اساس بند ۶ قطعنامه ۵۹۸ که برای تعیین متجاوز برعهده او گذاشته بود اعلام کرد. به این ترتیب خواست ایران مبنی بر تعیین متجاوز نیز اگر چه دیر هنگام، تحقق یافت. خسارت جنگ نیز باید توسط عراق پرداخت می شد که متاسفانه تا امروز پرداخت نشده است.!! اما کویت و امریکا خسارات خود را از عراق گرفتند.!!
چند سال از پایان جنگ می گذشت اما یاد شهیدان جنگ در ادبیات تلویزیون ادامه داشت و این سرود را گروه سرود بچه های استان فارس می خواندند:« دیشب خواب بابا را دیدم دوباره/ نوری بهشتی دیدم بر چهره داره
وقتی به نزدیک بابا رسیدم/ دیدم ملائک به دورش بی شماره …
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر