۱۴۰۳ بهمن ۲, سه‌شنبه

خاطرات خانم معلم ۱۴۹ از جیب های فیلم سینمایی تا جیب برهای حقیقی در معاونت پرورشی

۱۴۹ـ از جیب بر های فیلم سینمایی تا جیب برهای حقیقی در معاونت پرورشی

در اواخر آبان ۷۱ بخشنامه ای از معاونت پرورشی اداره کل به دستم رسید که فیلم سینمایی « جیب برها به بهشت نمی روند» با کارگردانی ابوالحسن داوودی و بازی علیرضا خمسه را برای دانش آموزان مناسب تشخیص داده بود و خواسته بود تا مربیان تربیتی دانش آموزان را به دیدن این فیلم ببرند. این فیلم در سینما فرهنگ نمایش داده می شد و خودم هم به همراه دانش آموزان و مربی شان به سینما رفتم.

در روز ۲۴ آذر ماه ۷۱ غلامحسین کرباسچی شهردار تهران روزنامه همشهری را در ۱۶ صفحه و با قیمت ۵۰ ریال منتشر کرد. روزنامه همشهری اولین روزنامه ی رنگی در ایران بود. تیراژ این روزنامه در کمتر از چند ماه از ۱۰ هزار نسخه به صدهزار نسخه رسید و سه سال بعد با تیراژ ۴۰۰ هزار نسخه منتشر شد.
همه ی روزنامه‌های آن زمان عصر منتشر می شدند ولی این روزنامه صبح منتشر می شد. بعد روزنامه های دیگر هم صبح منتشر شدند.

یکی از کارهایی که در زمان شهرداری کرباسچی صورت گرفت کاشت درخت در پیاده رو های شهر تهران بود. گاهی با پیاده روهایی رو به‌ رو می شدیم که عرض آن یک متر یا کمتر بود اما در آن نهال درختی را کاشته بودند.!!

در پاییز ۷۱ هر کیلو گوشت گوسفندی ۴۶۴ تومان و هر کیلو مرغ ۱۸۴ تومان قیمت داشت.
در بهمن ۷۱ روزنامه همشهری از بروز آلونک نشینی در شهرهای بزرگ به خاطر قیمت مسکن خبر داد و گفته بود باید مراقب باشیم و مسئولان کاری کنند.!! این در حالی بود که ۱۴ سال قبل یعنی در پیروزی انقلاب خمینی وعده ی آب و برق، اتوبوس مجانی و خانه دار شدن را به مردم ایران داده بود و بعد هم گفته بود:« دلخوش به این مقدار نباشید ما شما را به کرامت انسانی می رسانیم.!!
**افسوس که به قول جامی:
ذات نایافته از هستی بخش/ چون تواند که بود هستی بخش**

از مهر تا اواخر اسفند ماه ۷۱ بخشنامه های معاونت پرورشی اداره کل به دستم می رسید. گاهی هم دانش آموزان را برای شرکت در مراسمی نظیر راهپیمایی در ۲۲ بهمن فرا می خواندند و به این ترتیب جمعیت حاضر در آن مراسم افزایش می یافت. معمولا این مراسم در برنامه اخبار  تلویزیون پخش می شد. 
یکی از برنامه هایی که از دانش آموزان به عنوان « سیاهی لشگر» استفاده شد، برنامه سالگرد خمینی در محل دفن او بود. اداره کل طی بخشنامه ای خواسته بود تا دانش آموزان دختر با لباس و مقنعه سفید در این مراسم حاضر شوند.
با مربیان تربیتی صحبت کردم و آنها از هر مدرسه تعدادی دانش آموز را انتخاب کردند و لباس سفید و مقنعه را هم هماهنگ نمودند. در روز موعود اتوبوسی که کرایه کرده بودم من و دانش آموزان و مربیان تربیتی را به محل دفن خمینی برد و بعد از انجام مراسم هم ما را برگرداند.من با اداره کل مکاتبه کردم و تقاضای تشویق مربیان را نمودم. حسابداری اداره خودمان به من خبر داد که بیایید و حق ماموریت خود را بگیرید. من به حسابداری رفتم. آقای«ص» چندین برگ کاغذ A۴ را که به هم منگنه شده بود را جلوی من گذاشت تا جلوی اسمم را امضا کنم. پرسیدم این اسامی کی هستند.؟ گفت:« همه ی کسانی که از طرف منطقه ی ما در برپایی مراسم سالگرد امام قدس سره فعالیت کردند.!!! 

با کمال تعجب دیدم اسم خودش، مسئول تربیت بدنی و معاون پرورشی در ابتدای لیست است و به جز اسم چند خانم مربی که آن روز همراه با من بودند، سایر اسامی اصلا در اداره ی ما وجود خارجی نداشتند.!! او کاغذی به من داد تا به بانک مراجعه کنم و حق ماموریت خود را دریافت کنم. مبلغ آن ۸۰۰ تومان بود.! معلوم شد این مبلغ فقط مربوط به همان روزی است که به محل دفن خمینی رفتم. گفتم:« من حداقل برای این برنامه ده روز زحمت کشیدم و شما فقط همان روزی که به مراسم رفتیم را حساب کرده اید.! بعد شما و مسئول تربیت بدنی چه کار کردید؟ این اسامی کی هستند؟!
او زود لیست را از جلوی من برداشت و به جای پاسخ گفت:« این به خودمان مربوط است.»!!!
فهمیدم اینها جیب بر های حقیقی دولت در معاونت پرورشی هستند.!!


https://t.me/Khaterate_khanom_moalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر