۱۴۰۳ بهمن ۶, شنبه

خاطرات خانم معلم ۱۵۱ پاداش جدول با لی عدالتی تبعید بود

۱۵۱- پاداش جدال با بی عدالتی تبعید بود

در ۲۱ خرداد ۷۲ ششمین انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. واجدین شرایط رای دهنده ۳۳ میلیون نفر بودند و ۱۶ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر در انتخابات شرکت کردند. چهار نفر کاندید بودند. رفسنجانی با ۱۰ میلیون رای برای بار دوم رئیس جمهور شد.او در دور اول ۱۵/۵ میلیون رای آورد. من در این انتخابات شرکت نکردم.

در تیرماه ۷۲ با همسرم به دیدن فیلم « هنرپیشه» با بازی اکبر عبدی رفتیم. او هنرمند بزرگی است.

با دیدن بی عدالتی و ناسپاسی اداره معاونت پرورشی منطقه ۳ تهران در برابر خدمات صادقانه و موفقیت آمیز من، دیگر مسئله ی نزدیک بودن محل کار به منزل را کنار گذاشتم. ابتدا به اداره منطقه ۳ مراجعه کردم تا مرا به قسمت آموزشی منتقل نمایند. در حضور خودم مسئول مربوط با معاون پرورشی تماس تلفنی گرفت و مشخص شد که او با تغییر محل خدمت من مخالف است.!! نزد رئیس منطقه رفتم و طی نامه ای تقاضای انتقال به آموزشی کردم. او نیز با معاون پرورشی تلفنی صحبت کرد و با انتقال من به آموزشی مخالفت کرد. برایم روشن شد که این ها جهت حفظ من در معاونت پرورشی با هم تبانی کرده اند. 
بنابراین من به اداره کل مراجعه کردم. اداره کل ابتدا مرا به منطقه ی ۱۵ منتقل کرد.! این منطقه پاسخ داد که ما نیاز به نیروی آموزشی نداریم. بعد مرا به منطقه ی ۱۴ منتقل کردند. جمع حقوق من در حکم جدید ۱۹۳۲۰۹ ریال بود یعنی مبلغ ۱۳۹۲۲ ریال از حکمی که در اردیبهشت ۷۲ دریافت کردم کمتر بود.!! از صحبت های مسئولان مربوط، متوجه شدم که فرستادن من به مناطق دور از محل سکونتم و کاهش حقوق با توجه به سابقه ی ۱۶ ساله ام، در اصل « تبعید » و مجبور کردن من برای بازگشت به معاونت پرورشی است.!!

یعنی چندین به اصطلاح « مرد» با ظاهری مثلاً « متدین» در سمت های مختلف، زورشان را روی هم گذاشته بودند تا مانع رفتن من از معاونت پرورشی شوند اما من با وجود کاهش حقوق و فاصله‌ی زیاد مدرسه با منزلم، پذیرفتم که به مدرسه برگردم ولی دیگر مجبور نباشم قیافه های ریاکار، متظاهر، دست کج و ناسپاس رئیس منطقه، معاون پرورشی، مسئول حسابداری و تربیت بدنی را هر روز ببینم و کفاره پس بدهم.!! 
 
 در ضدیت با این  مردان ریاکار و منافق « چادر» را از سر برداشتم و با مانتو شلوار و مقنعه به اداره آموزش و پرورش منطقه ی  ۱۴ تهران مراجعه کردم. آن ها من را به  دبیرستان کوثر معرفی کردند. این دبیرستان دارای ساختمانی بزرگ، سه طبقه، با نمای آجری و حیاطی بزرگ بود. وقتی وارد فضای مدرسه شدم کاشی های آبی رنگ روی دیوار آجری توجهم را جلب کرد. روی آن کاشی ها نوشته شده بود که ساختمان مدرسه از محل عوارض شهرداری آن منطقه ساخته شده است. البته در زمان شاه.

در شهریور ۷۲ دو فیلم سینمایی را دیدم. یکی از آنها « سارا» نام داشت که کارگردان آن داریوش مهرجویی بود و دومین فیلم « از کرخه تا راین » نام داشت که ابراهیم حاتمی کیا کارگردان آن بود. 
در ۲۵ شهریور ۷۲ ابوالقاسم انجوی شیرازی از پژوهشگران ادبی در ۷۲ سالگی درگذشت. او در رادیو برنامه ی « فرهنگ مردم» را اجرا می کرد. من از شنوندگان این برنامه بودم . او در این برنامه قصه ها و مثل های عامیانه مردم مناطق مختلف ایران را بازگو می کرد.

سال ۷۲ سال آزادی ویدئو بود. این آزادی در نیمه اول سال عملی شد. قبل از آن مردم با وجود ممنوعیت، به دلیل سوت و کور بودن برنامه های تلویزیون به طور پنهانی از ویدئو استفاده می کردند. بارها حوادثی چون دستگیری افراد هنگام خرید یا جابجایی این دستگاه صورت می گرفت که باعث جریمه های نقدی، بازداشت یا زندانی شدن افراد و ناراحتی مردم می شد.!! 

نیمه ی اول سال ۷۲ با تمام فراز و نشیب هایش، زمان تصمیمات بزرگ و تغییرات عمیق برای من بود. از ایستادگی در برابر بی عدالتی و ریاکاری تا قدم نهادن به مسیری تازه، من همواره تلاش کردم عزت و صداقت را فدای مصلحت نکنم. اگر چه روزگار گاه سخت می شود اما همچنان باور داشتم که راه درست، هرچند دشوار، سرانجام به آرامشی پایدار ختم می شود.

https://t.me/Khaterate_khanom_moalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر