۲۰فروردین ۷۲ سید مرتضی آوینی به دلیل رفتن پایش روی مین درگذشت.! او کارگردان فیلم مستند و روزنامه نگار حوزه فرهنگی بود که مجموعه فیلم های مستند تلویزیونی او درباره ی جنگ ایران و عراق با نام « روایت فتح» شناخته شده است.
از نخستین کارهای او در گروه جهاد که وابسته به جهاد سازندگی بود، می توان به مجموعه ی « شش روز در ترکمن صحرا » « سیل در خوزستان » و مجموعه ی مستند « خان گزیده ها» اشاره کرد.
« گروه جهاد » نخستین گروهی بود که بلافاصله پس از آغاز جنگ به جبهه رفت. دو نفر از اعضای گروه در همان روزهای نخست جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، درحالی که تیر به شانه اش خورده بود از حلقه ی محاصره گریخت.
یک هفته پس از سقوط خرمشهر این گروه راهی منطقه شد و خرمشهر و آبادان رفتند که سخت در محاصره بود. ساخت مجموعه ی « حقیقت» این گونه آغاز شد و کار گروه در جبهه ها ادامه یافت. عملیات والفجر هشت که آغاز شد گروه، دیگر منسجم و منظم شده بود و مجموعه ی تلویزیونی « روایت فتح » شکل گرفت و تا پایان جنگ ادامه یافت.
آوینی گفته بود:« انگیزه درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند و آنها را به جبهه های دفاع مقدس می کشاند… همان انگیزههایی بود که رزم آوران را به جبهه کشانده بود.»
مجموعه مقالات آوینی در کتاب « آینه جادو» چاپ شده است. نوشته های او در «ماهنامه سوره» باعث شد برخی جریان های سیاسی وابسته به حکومت با او مخالفت کنند. در اواخر سال ۷۰ موسسه فرهنگی « روایت فتح» به دستور علی خامنهای تاسیس شد تا تهیه مجموعه ی « روایت فتح » که پس از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه یابد.
آوینی و گروهش سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و شش قسمت از مجموعه « شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعه های دیگری را دربارهی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند.
آوینی روز ۲۰ فروردین ۷۲ در منطقه ی فکه در حال بررسی موقعیت فیلم مستند « شهری در آسمان» با مین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقی مانده از جنگ ایران و عراق کشته شد.
آوینی مخالف مواضع محمد خاتمی وزیر ارشاد وقت بود. او همچنین مخالف ممنوعیت «ماهواره» و «ویدئو» بود و می گفت:« انسان را نمی توان با تازیانه به راه حق کشید؛ راه حق راهی است که اگر با اختیار انتخاب نشود بی فایده است.»
برخی مرگ او را مشکوک دانستند و گفتند:« چون او از نزدیک فداکاری های جوانان کشور را در دفاع از مرز و بوم ایران دیده بود و انتقاداتی به مسئولان از جمله مواضع فرهنگی محمد خاتمی داشت او را عمدا و دوباره به مناطق جنگی که از مین پاکسازی نشده بود فرستادند تا سر به نیست شود.»!!
در اوایل اردیبهشت ۷۲ حکم افزایش سنواتی من به دستم رسید که به موجب آن جمع حقوق من ۲۰۷۱۳۱ ریال شده بود.
باز از معاونت پرورشی اداره کل بخشنامه ای در مورد اردوهای تابستانی دانش آموزان به دستم رسید. من هم طی بخشنامه ای مربیان تربیتی را در جریان کار قرار دادم و از آنها خواستم تا با من در اداره جلسه ای برگزار شود. در آن جلسه نظرات آنها را در مورد اردوهای تابستانی و بخشنامه اداره کل جویا شدم و خود نیز نظراتم را بیان کردم. با توجه به رابطه ی دوستانه ای که با مربیان برقرار کرده و در خرداد تشویق نامه هم برایشان گرفته بودم آنها نیز تلاش خود را کردند و دانش آموزانی را در تابستان به اردوگاه اعزام کردیم. در مسابقاتی که در اردوگاه برگزار شده بود دانش آموزان منطقه ی ما اول شدند.
من باز هم برای مربیان این دانش آموزان از اداره کل و اداره ی منطقه تقاضای تشویق نمودم.
پس از یک هفته تشویق نامه های مربیان به اداره رسید. مربیان را با بخشنامه به اداره دعوت کردم و با دادن چای و شیرینی پذیرایی نمودم و تشویق نامه هایشان را به آنان دادم.
خانم «ش» مسئول دبیرخانه که حالا دیگر دوست شده بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم، به من گفت:« شما زحمت کشیدی و منطقه را اول کردی اما رئیس منطقه برای معاون پرورشی نامه ی تشکر به همراه تقدیرنامه فرستاده است.!»
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر