۱۴۷ـاداره، سینما،و حکایت سکه های رئیس قبلی
آقای «خ» مسئول اداره امور تربیتی منطقه ۳ مردی حدود ۴۰ تا ۴۵ سال بود.او هم مثل بسیاری از کارکنان مرد در ادارات آموزش و پرورش، ریش، پیراهن سفید روی شلوار پارچه ای و انگشتر عقیق داشت. او گوشی تلفن روی میزش را برداشت و پس از گرفتن شماره، با یکی از کارکنان آن جا تماس گرفت و از او خواست تا به اتاقش بیاید. یک دقیقه ی بعد مرد جوان و لاغر اندامی وارد شد و سلام کرد. آقای «خ» من را به او معرفی کرد و گفت :« از امروز ایشان به اتاق شما می آیند تا کارهای امور دانش آموزان دختر را به ایشان محول کنید.»
من و آن آقای جوان به طبقه ی دوم ساختمان رفتیم. به اتاق بزرگ و روشنی وارد شدیم که در آن سه میز تحریر با صندلی و دو سه کمد فلزی خاکستری رنگ وجود داشت. او توضیحاتی در مورد کار خود داد.
کار اداری اینجا تا ساعت ۲ بعد از ظهر بود. در روز بعد وقتی وارد اتاق کار شدم خانم نسبتا چاقی را پشت یکی از میزهای اتاق دیدم. نزد او رفتم. سلام دادم و خودم را به او معرفی کردم. او هم با گرمی از جای خود بلند شد. با من دست داد و خود را معرفی کرد. او مسئول « بهداشت مدارس » منطقه بود.
در روز بعد هم در قسمت دبیرخانه با خانم« ش» که با لهجه ی شیرین یزدی صحبت می کرد آشنا شدم. اتفاقا او هم معلم بود. معلم ابتدایی و مثل من برای این که نزدیک خانه اش باشد مجبور به پذیرش کار اداری شده بود.!
کم کم فهمیدم که آقای«خ» مسئول اداره یا همان معاون پرورشی منطقه، برادر شهید است و خانمی که مسئول «بهداشت مدارس» بود نیز همسرش شهیده بود. اوضاع به آرامی پیش می رفت. بعد از تعطیلی اداره پیاده به خانه می رفتم. یک روز خانم «ش» را در پیاده روی خیابان دیدم و با او همراه شدم. معلوم شد که خانه اش درست سر خیابانی است که من ساکن هستم. بعد از آن روز پس از تعطیلی اداره باهم به سمت خانه هایمان می رفتیم.
در بین راه ضمن صحبت متوجه شدم که همسر او هم مثل همسر من معلم است و او هم دو فرزند دارد.
در۶ آبان ماه ۷۱ فیلم « دلشدگان» در سینما ها روی پرده رفت. کارگردان آن علی حاتمی بود. کارگردانی که فیلم های « سوته دلان» با بازی بهروز وثوقی در سال ۵۶ و « کمال الملک» با بازی جمشید مشایخی و داوود رشیدی در سال ۶۲ وفیلم «مادر» با بازی اکبر عبدی، امین تارخ و محمدعلی کشاورز در سال ۶۸ و سریال هزاردستان را از او دیده بودم. موسیقی متن این فیلم را حسین علیزاده تهیه کرده بود. نوار کاست « نینوا»ی او را از سال ۶۲ داشتم و گاه آن را در ضبط صوت می گذاشتم و گوش می کردم. صدای سلطان آواز ایران محمد رضا شجریان هم در فیلم « دلشدگان» بود. به همین خاطر از همسرم محمد خواستم تا به اتفاق بچه ها به دیدن این فیلم برویم.
فیلم دارای سه داستان واقعی در زمان قاجار بود. در این فیلم گروهی از نوازندگان سازهای موسیقی ایرانی برای پر کردن صفحه موسیقی به خارج از کشور سفر میکنند. ابتدا به شهر پاریس می روند ( در زمان محمدعلی شاه قاجار) به سرپرستی آقا حسینقلی. دومین داستان در مورد سفر گروهی هنرمند برای ضبط صفحه به شهر لندن می روند. سومین داستان مربوط به گروهی از موسیقی دانان در شهر تفلیس در سال ۱۲۹۳ خورشیدی ( زمان احمدشاه قاجار).
آثار ضبط شده به دلیل وقوع جنگ دوم جهانی به طور کامل به ایران نمی رسند.
حدود دو ماه از رفتن من به اداره امور تربیتی منطقه سه می گذشت که ناگهان رئیس اداره منطقه سه و معاونان او تغییر کردند.!
در جلسه معارفه، رئیس جدید منطقه با کت و شلوار و ریش، با افتخار از سابقه ی طلبگی خود در حوزه سخن گفت و آن را «تجربه ای برای دور زدن اموری که به عهده گرفته » دانست. من هرچه فکر کردم که منظور او از این حرف چیست، متوجه نشدم. بعد در مورد رئیس قبلی گفت :« او از مدیران مدارس می خواسته تا در روز معلم به او یک سکه طلا بدهند و در این مدتی که رئیس بوده کلی سکه جمع کرده است.»!!!
با شنیدن این حرف ها بی اختیار به یاد این ضرب المثل افتادم. « هر چه بگندد نمکش می زنند / وای به روزی که بگندد نمک»!!!
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر