۱۷۲- « نگاهی به زندگی و دنیای پر از فراز و نشیب»
۸ آبان ۷۴ برای پسر بزرگم با خرید کیک و هدیه ای در خانه ی خودمان جشن تولد کوچکی بر پا کردم. آن شب تنها مهمان ما دوست و همکلاسی پسرم بود. بعد از خاموش کردن شمع ها و خواندن آهنگ « تولدت مبارک» و گرفتن چند عکس، اول به آنها ساندویچ سالاد الویه که به سفارش خودشان درست کرده بودم را دادم و بعد با قطعاتی از کیک تولد از آنها پذیرایی کردم. آن شب بچه ها خیلی خوشحال بودند و من و محمد هم از دیدن خوشحالی آنها لذت می بردیم.
در اول آذرماه ۷۴ خبر اعدام فاضل خداداد، یکی از اختلاسگران ۱۲۳ میلیارد تومانی از بانک صادرات در زندان اوین اعلام شد.
در همین ماه «حزب کارگزاران سازندگی» با بیانیه ۱۶ عضو کابینه ی رفسنجانی اعلام موجودیت کرد.!! رفسنجانی با وارد کردن سپاه پاسداران در امور اقتصادی، پای آن ها را به ساختن سد هم کشانده بود. سدهایی نظیر سد « گتوند» در زمین شور زار که بدون در نظر گرفتن عواقب و لطماتی که به مسئله ی آب کشور وارد می کند بنا شدند و چاپلوسان و بهره برداران مالی از این پروژه های ویرانگر، لقب « سردار سازندگی» به رفسنجانی داده بودند.!!
قابل توجه آن که پس از دستور علی خامنهای بلافاصله ده نفر از وزیران امضای خود را پس گرفتند.!!
معمولاً وظیفه ی هر حزب و نهاد مدنی نظارت بر کار قدرت حاکم در آن کشور است. حکومتی که ادعای اسلامی بودن داشت نه تنها به مسئله ی « وشاورهم فی الامر»عمل نکرد بلکه به مردم اجازه ی تشکیل حزب یا تشکل را نمی داد تا مبادا کسی مزاحم کارهای خلاف او شود، ولی خودش حزب حکومتی کارگزاران را تأسیس کرد تا به دروغ بگوید ما هم در کشورمان حزب و تشکل داریم و ادای « دموکراسی» را در بیاورد.!!!
در آذر ۷۴ لایحه ی استان شدن « قم» در مجلس تصویب شد. مردم می گفتند:« حالا که قم استان شده خوب است که همه ی آخوندهای کشور در آن ساکن شوند، مثل « واتیکان» در ایتالیا، تا مردم یک نفس راحت بکشند!!
در ۲۲ دی ماه ۷۴ مرخصی زایمان من تمام شد و من با حفظ سمت دبیری به عنوان دفتردار، دوباره به دبیرستان پروین اعتصامی برگشتم. کودک نوزاد سه ماهه را به مهد کودکی در نزدیکی چهار راه پاسداران سپردم. این مهد کودک زیر نظر آموزش و پرورش منطقه ی چهار بود. در روزهای کارم با همان ماشین «رنو» ابتدا دو پسرم که در کلاس های اول و سوم راهنمایی بودند را به مدرسه شان می رساندم و بعد نوزاد سه ماهه را به مهد کودک تحویل می دادم، سپس به دبیرستان می رفتم. هنگام تعطیلی دبیرستان من فقط نوزاد سه ماهه را از مهد کودک تحویل می گرفتم و به خانه می رفتم چون دو پسر دیگرم زودتر تعطیل می شدند و پس از تعطیلی خودشان پیاده به خانه برمی گشتند.
اتاق کار خانم دفتردار دبیرستان در طبقه ی هم کف، در یکی از کلاس ها و کنار اتاق مدیر قرار داشت. او کارهای دفتری را بسیار منظم، مرتب و دقیق انجام می داد. یک روز حدود ظهر، با دفتر بزرگی از درب اتاق وارد شد و پس از سلام و روز بخیر گفت:« در اداره کل بودم. به خاطر درست کردن طرح این دفتر مورد تشویق اداره کل قرار گرفتم.»
در همین ماه دادگاه آلمان سه سال پس از کشته شدن ۳ نفر از رهبران حزب دموکرات کردستان در رستوران « میکونوس» در شهر برلین، برخی مقامات جمهوری اسلامی از جمله وزیر اطلاعات را مقصر اعلام کرد.!!
در بهمن ۷۴ اخباری در مورد الزام آمریکا به پرداخت غرامت ۱۳۱ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار بابت سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرباس ایران در سال ۶۷ شنیده شد.
این خاطرات تنها بخشی از روزهای زندگی من بود. روزهایی که در کنار لحظات شیرین، گاه با رنج ها و تصمیمات سخت نیز همراه می شد اما شاید همیشه همین کشمکش های زندگی است که وقتی با سربلندی از آن خارج می شویم زندگی را برایمان شیرین تر می کند و آنچه در یاد ما می ماند و مهم است، ادامه دادن به مسیر با امید و تلاش است.
https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر