۱۴۰۴ آبان ۱۰, شنبه

سرود بیداری

↙️ سرود بیداری

به میدان آمده مردم، به فریاد و امید،
که ظلمت بشکند، صبح دگر گردد پدید.

سپاهِ خسته‌ی شب، پاسداران ستم،
خود اسیرند درونِ زنجیرِ درد و غم.

تا دلِ مردِ رزمنده هنوز در قفس است،
طلوعِ صبحِ رهایی، چه دیر و بی‌نفس است.

ولی چو بیداری در جانشان دَمَد،
به جای گلوله، فریادِ ملت رسَد.

چو تیغِ سرباز برادر بر زمین آید،
خون نمی‌جوشد، آفتاب برآید.

تجمع و فریاد، اگر پیوسته شود،
دیوارِ آهنینِ سکوت، شکسته شود.

از خستگیِ سرکوب، از دردِ وطن،
دلِ نظامی بیدار گردد ز خفَن.


آن‌گاه که وجدان، بر سینه‌شان بجوشد،
دستِ ستم، از تختِ قدرت فروکوشد.

نه خون که خرد، نه قهر که مهر،
جهان نو شود، با یک پیمانِ نیک‌مهر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر