۱۴۰۴ آذر ۵, چهارشنبه
ما زندان را نشکنیم
ما زندان را نشکنیم
🖍🖍🖍🖍🖌🖌🖌🖌
آزادیِ زندانیانِ بیسلاح
از شیارِ گلویِ شهر
فریاد میشود
مطالبهای کهنه
در حنجرهی خستهی این سرزمین.زندانیِ سیاسی
نامِ دیگرِ جوانهایست
که به جرمِ روییدن
در زمستان کاشتهاند
در سلولی بیپنجره؛
به جرمِ گفتن
به جرمِ ایستادن
به جرمِ نترسیدن.زندان
دستِآویزِ فرسودهی حکومتیست
که از صدای مردم
میترسد،
ابزارِ ادامهی نفسِ حاکمی
که طنابِ حیاتش
به میلههای نمورِ بند
گره خورده است.تجربه گفته است
تا ما
درِ زندان را از پاشنه بپیچانیم
پیروزی
راهی طولانیست
روی آسفالتِ خون و خستگی.
زندان
تا برپاست
سایهی سنگینِ سرکوب
از رویِ شهر
کنار نمیرود.اما
از دلِ این تاریکی
نوری میتپد؛
خانوادهها
مادرانِ نشسته بر صندلیِ بازجویی
پدرانِ خمیده در راهروی دادگاه
خواهرانی
که چشمهایشان را
برنام بر دیوارِ اوین
میدوزند.آنان
نخستین مدعیانِ آزادیاند
که بارِ تمامِ بیعدالتی را
بر شانههای نازکِ خود
میکشند
و در صفِ ملاقات
گریههایشان را
به لبخندِ لرزان
سنجر میزنند
تا شیشهی کابین
از مهِ ناامیدی پر نشود.وقتی
از لابهلای ترس و تهدید
به هم میرسند
دست در دست هم
از پراکندگی عبور میکنند
و سکوتِ جمعیِ دیروز
به فریادی واحد بدل میشود؛
آنجاست
که خانوادهها
به خیابانِ بزرگتری قدم میگذارند
و نامِ کوچکِ فرزندانشان
به شعاری بزرگ
برای همهی زندانیان
تبدیل میشود.
وقتی هر خانهای
روایتی موازیست
و هر سفرهای
خبرگزاریِ کوچکِ رنج؛
آن وقت
افکارِ عمومی
چون رودخانهای متورم
به دیوارِ زندان میکوبد
و ترکهای ریزِ امروز
به فرو ریختنِ فردا میانجامد.همگراییِ این خانوادهها
فقط
دادخواهیِ یک فرزند نیست؛
بذرِ مطالبهای ملیست
برای عدالت
برای کرامتِ انسان
برای روزی
که واژهی
«زندانیِ سیاسی»
فقط
در کتابهای تاریخ
به چشم بخورد
نه در فراخوانِ ملاقاتِ این هفته.
پس
هر بار که نامی را میخوانند
در بند،
در بیرون
هزار حنجره پاسخ میدهد؛
تا ما
زندان را
آزاد نکنیم
آزادی
از پشتِ میلهها
به شهر
نخواهد رسید.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر