۱۴۰۴ آذر ۹, یکشنبه

خاطرات خانم معام ۱۷۴ - سفر های اشرافی مشکوک‌

۱۷۴- سفر های اشرافی، مرگی مشکوک دراوج قدرت، شعار در سیما، منتقد در زندان در حالی وارد سال ۷۵ شدیم که طبقه ی ضعیف جامعه کمرش در زیر بار تورم و مشکلات اقتصادی سال ۷۴ خم شده بود.! این در شرایطی بود که رفسنجانی رئیس جمهور وقت، عید در جزیره ی کیش بود. سالها بعد کتاب خاطرات او را خواندم که در مورد عید سال ۷۵ چنین نوشته بود:« امروز ساعت ۶ بعد از ظهر در فرودگاه کیش فرود آمدیم. مهدی و فائزه و بچه هایشان و جمعی از بستگان از فامیل هاشمی و مرعشی همراه هستند. عفت و فاطی و فرزندانش در لیبی اند و امروز در هنگام تحویل سال تلفنی احوالپرسی کردند و تبریک گفتند. یاسر و مریم هم رفسنجان رفته اند و محسن و خانواده اش هم به دعوت سفرا (سفیران ایران) به اسپانیا و پرتغال سفر کرده اند.»!! در دومین روز از فروردین سال ۷۵ خبر مرگ پسر آخوند حسن روحانی نایب رئیس مجلس و دبیر شورای عالی امنیت ملی مثل بمب در فضای کشور منفجر شد.!! روزهای بعد ابعاد بیشتری از این واقعه از زبان مردم شنیده می شد. برخی می گفتند:« حتما مخالف کارهای پدرش بوده و پدرش او را کشته است.»! یا شنیده می شد :«اگر هم پدرش او را نکشته باید دید چرا اسلحه ای که باید نزد پدرش باشد، به دست او رسیده که مثلا خود را کشته باشد.» برخی نیز می گفتند:« ما چقدر بدبختیم که رئیس شورای عالی امنیت ملی کشورمان نمی تواند امنیت را حتی در خانه ی خود برقرار کند.»!! در همین مورد هم بعد ها در خاطرات روز دوم فروردین ۷۵سال رفسنجانی خواندم:« خبر رسید، پسر دکتر روحانی در اثر حادثه ای فوت کرده است. با ایشان تلفنی صحبت کردم. خیلی متأثر بود و گفت دیشب در خانه با گلوله ای کشته شده است. ظواهر نشان می دهد که احتمالا در حال ور رفتن با اسلحه، از دست خودش در رفته.» رفسنجانی در خاطرات روز ۱۲ فروردین ۷۵ چنین نوشته:« به منزل دکتر روحانی برای تسلیت فوت فرزندش رفتیم…فرزند ۱۸ ساله ای را به وضع مشکوکی از دست داده اند… گلوله از شقیقه راست وارد شده و از آن طرف بیرون رفته…»!! ما بعد از سه روز مشهد را به قصد کرمان ترک کردیم. در بین راه دیدن مردمی که چند روزی فارغ از کار و سایر مشکلات به مسافرت می رفتند و دیدن مناظر طبیعت در فصل بهارسبب خوشحالی ما می شد. پسر دوم من استعداد خوبی در یادگیری لهجه‌های مردم هر شهر داشت. در مشهد با لهجه ی مردم آنجا و در کرمان با لهجه ی مردم کرمان با ما حرف می زد. یعنی وقتی در ابتدای شهر برای خرید نان و مواد غذایی توقف می کردیم او شروع به یادگیری می کرد و هنگام خروج از آن شهر کاملاً با لهجه ی مردم آن شهر سخن می گفت.!! سرانجام پس از دیدن شهر بم و بنای تاریخی «ارگ بم» به سوی خوزستان رفتیم. در شهر اهواز و بهبهان به عیدی افراد فامیل رفتیم و سپس قبل از روز« سیزده به در» به تهران برگشتیم. در ۲۴ فروردین ۷۵ شبکه ۴ سیما (تلویزیون) افتتاح شد. هدف این شبکه جذب مخاطبان خاص بود و با شعار شبکه فرهیختگان و نخبگان راه اندازی شد. هدف اصلی تاسیس این شبکه را مشارکت نخبگان و فرهیختگان و اندیشمندان جامعه در برنامه‌های کلان و خرد به قول خودشان « نظام جمهوری اسلامی » عنوان کردند و مثل همیشه شعار دادند که :« در این شبکه دیدگاه ها و آرا و نقدسازی مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تبادل افکار و اندیشه های گوناگون در جهت ارتقای سطح اندیشه ورزی صورت می گیرد.» در حالی که افراد منتقد جامعه همچنان توسط حاکمیت روانه ی زندان می شدند.!! به قول حکیم سخن، فردوسی: بزرگی سراسر به گفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست یا به قول سعدی شیرین سخن: سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست https://t.me/Khaterate_khanom_moalem

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر